داستان دکتر جیم کندل

داستان دکتر جیم کندل که مدتی است در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود، واقعیت ندارد. حتی دکتر جیم کندل نیز شخصیتی ساختگی است. این داستان برای تاثیرگذاری بیشتر، واقعی جلوه داده شده است و در واقع نوعی داستان سرایی بر اساس مشاهدات روزمره نویسنده است. متن داستان را در ادامه بخوانید.

دکتر جیم کندل در یکی از سخنرانی های خود داستان جالبی را بیان می کند. او می گوید:

حدود ۱۳ سال پیش، همان سال ها که در مهدکودکی کار میکردم، کودکی به نام متیوس توجه من را به شدت به خود جلب کرده بود. تمامی بچه های مهدکودک دنباله روی او بودند. در بازی ها از او خط می گرفتند، قوانین بازی به میل او عوض می شد و حتی میزان لذت بردن از هر چیزی را او تعیین می کرد.

هر چه در ظاهر و باطن او کنکاش می کردم، راز جذابیت او را نمیافتم. تا اینکه روزی یکی از کودکان، اسباب بازی نایابی را به مهدکودک آورد. هرچند ابتدا متیوس کنترل اسباب بازی را به دست گرفت، اما بعد از مدتی قدرت مالکیت به قدرت کاریزمای متیوس چربید و متیوس به حاشیه رانده شد.

متیوس در این لحظه به گوشه ای از اتاق رفت و به تنهایی با توپی شروع به بازی کرد. او بدون هیچ ظاهرسازی و به معنای واقعی شادی می کرد. خنده ها و هیجان متیوس که بالا گرفت، بچه ها یکی یکی اسباب بازی را رها کردند و به بازی او پیوستند، نکند از قافله شادی عقب بمانند!

بعد از این ماجرا بود که شاید راز جذابیت متیوس را کشف کردم؛ او داشته هایش را آن قدر زیبا میدید که برای دیگران هم زیبا میشد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید